در مورد آلبوم دیوار (The Wall) پینک فلوید (Pink Floyd) چه چیزی بنویسم که پیش از این گفته نشده باشد ! داستان دیوار، آلبوم مفهومی جاودان پینک فلوید، از زندگی راجر واترز الهام گرفته، انزوا، انزوا و انزوا که از روزهای اول زندگی مانند دیواری دور شخصیت داستان (پینک) چیده شده تا اینکه روزی میفهمد خود نیز خشتی است در بدنه این دیوار و به واسطه این دیوار است که خود را از همه دنیا جدا میبیند تا جایی که تفکرات فاشیستی در او بروز میکند و بعد از آن است که میفهمد این دیوار را باید فرو ریخت.ترتیب قطعات این آلبوم موسیقی پراگرسیو راک (و البته راک اپرا) بر اساس سیر داستان پینک است و تعدادی از قطعات این آلبوم نهتنها جزو برترینهای پینک فلوید هستند بلکه در زمره بهترین آهنگهای تاریخ موسیقی مخصوصا موسیقی راک قرار میگیرند. قطعاتی مانند خشتی دیگر در دیوار Another Brick in the Wall، آهای تو Hey You، مادر Mother، خلسهی دلپذیر Comfortably Numb و خداحافظ آسمان آبی Goodbye Blue Sky. برای هر کدام از این قطعات میشود یک پست بلند بالا نوشت و خط به خط آنها را تحلیل کرد. گروه در تور آلبوم دیوار با نمایشی هوشمندانه و هنرمندانه برای مخاطبانشان خاطره سازی کرد و همینطور بر اساس این آلبوم فیلم موفق Pink Floyd-The Wall توسط آلان پارکر ساخته شد. اگر طرفدار پینک فلوید و موسیقی پراگرسیو و سایکدلیک راک دهه 70 و 80 میلادی هستیدو هنوز دیوار را نشنیده اید اکیدا توصیه میکنم این آلبوم را بشنوید و فیلم آن را هم برای محکم کاری ببینید. در آینده بیشتر از پینک فلوید خواهم نوشت.
پیش از طلوع (Before Sunrise) عنوان اثر درخشان و ماندگار ریچارد لینکلیتر (Richard Linklater) است، لینکلیتر این درام عاشقانه آرام و به یاد ماندنی را در سال 1995 ساخت. فیلمی که تا همین امروز دیدن و دوباره دیدنش تازه و وجد آور است. داستان فیلم درباره دختر(سلین) و پسری جوان(جسی) با بازی ژولی دلپی و اتان هاوک است که در قطاری به مسیر پاریس آشنا میشوند. هر دو در وین که مقصد جسی است پیاده میشوند و تصمیم میگیرند تا رسیدن قطار بعدی پاریس با هم وقت بگذرانند. چند ساعتی که این دو در وین میگذرانند به خلق دنیایی عاشقانه و ماندگار میانجامد. طراوت یک عشق تازه، یک شوق بیپرده و یک واهمه که برفراز همه این دقیقهها و ثانیهها است. جذابیتهای شروع یک رابطه همه چیز را بوی تفاهم میدهد، پر از کشش و اشتیاق. صحبتها تازه هستند، هر کدام در حال کشف دنیایی دیگر هستند در عین حالی که میدانند خیلی طول نخواهد کشید. پیش از طلوع دوران طلایی شروع یک رابطه است، پر از نشانه، پر از شوق و پر از جذابیت؛ و کارگردان چه ماهرانه این جذابیت را به تصویر کشیده است.
باید اعتراف کنم که با هربار دیدن فیلم تمام قلبم سرشار از اشتیاق میشود و به حال هر دو شخصیت فیلم غبطه میخورم. قسمت آسان افتادن عشق را میگذرانند تا حالا کی مشکلها بیافتد پیش پایشان... لینکلیتر بعد از نه سال یعنی سال 2004 به سراغ بازیگران قبل از طلوع میآید و اینبار اثر موفق قبل از غروب را میسازد. باز هم موفق و باز هم شاهکار و نه سال بعد یعنی 2013 قبل از نیمه شب را میسازد و باز هم غرقمان میکند در دنیای زیبایی که از سه دوره مختلف زندگی آدم هایی ساخته که پا به پای ما رشد کرده اند، پیر شده اند و تغییر کردهاند.
حتما در آینده در مورد دو قسمت بعدی این سهگانه شگفت انگیز خواهم نوشت.
سالهاست لابهلای روزمرگی ها هر از گاهی دو خطی مینویسم، دو صفحه ای میخوانم، ساعتی فیلم میبینم و موسیقی گوش میکنم و اینطور عبور پیاپی لحظهها را برای خودم و شاید اطرافیانم قابل تحملتر میکنم. حالا بعد از مدتها دوباره تصمیم گرفتم بنویسم و آنچه که برایم خوشایند است را به اشتراک بگذارم. نه در فیسبوک و اینستاگرام و تلگرام و اینها بلکه در همین وبلاگ، جایی که به آن تعلق دارم. سعی میکنم بیشتر درباره هنر، آثار هنری و هنرمندان بنویسم. کتابی که خواندهام، موسیقی که شنیدهام و فیلمی که دیدهام و پسندیدهام را اینجا معرفی میکنم و اگر به مقاله و نوشته ای برخوردم که به نظرم جالب آمد با شما به اشتراک خواهم گذاشت. بدیهی است هر چیزی که اینجا معرفی خواهد شد تنها معرف سلیقه شخصی من خواهد بود. گاهی هم روزمرگی هایم را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. احتمالا از حوصله شما خارج خواهد بود اما این یکی برای دل خودم است که مینویسم شاید یک نفر سالها بعد خواند و سبکتر شدم. بگذریم، این هم شروع مسیر جدید من، امید که به جایی ختم شود ...